حس کربلایی ها را دیدن...
همیشه حس میکنم کسی که کربلا میرود، باید اولا خیلی بزرگ باشد و ثانیا وقتی برمیگردد خیلی بزرگتر میشود ...
اما این حس را هیچ وفت از نزدیک حس نکردم...
باور اینکه پدر ومادرم فردا از کربلا می آیند، کمی سخت است،سخت که نه ...حس غریبیست، اما خیلی زیباست...
به بزرگی پدر ومادرم پی برده بودم، حتی شاید دلیل دعوت امام حسین (ع) را.
شاید دیشب اصلا خواب نرفتم، تمام شب را به این فکر میکردم که پدر ومادرم چقدر تغییر کرده اند.
غم مصیبت های امام حسین(ع) وزینب(س)از نزدیک حس کردن،تل زینبیه را از نزدیک دیدن، حرم امام علی (ع ) این مرد بزرگ و مظلوم را در آغوش گرفتن و و و ...اگر کمی توجه کنی میفهمی که این ها چیز کمی نیست برای اینکه تو یکباره بزرگ شوی...
اما مثال این جمله شاید درک من رااز این تصور راحت تر میکند. اینکه میگویند قبل از شهادت باید تک تک عضوهای بدنت شهید شود، پس قبل از کربلا رفتن و بزرگ شدن ، باید از درون بزرگ شده باشی تا بتوانی این همه غم، این همه مصیبت، این همه بزرگی را ببینی و تحمل کنی...
راستی یک سوال در ذهن من است، کسی که کربلا میرود، میتواند جزظهور امام زمان(ع) دعای دیگری داشته باشد؟؟؟آخر مگر چه کسی تاب وتوان این همه بزرگی و مصیبت و غریبی اصحاب کربلا ازنزدیک دیدن را دارد و پشت بند آن نگوید مهدی جان بیا، هر چه زودتر بیا و انتقام جد بزرگوارت را بگیر وتسلایی باش بر دل عمه سادات...
پ.ن: دعا میکنم که امام حسین(ع) همه را دعوت کند اما قبل از آن ما را برای دیدن بزرگی هایش، بزرگ کند...
یا علی
التماس دعا
- ۹۳/۰۲/۰۳