تابستانی متفاوت...
همیشه روزهای آخر که داری وسایلت را برای رفتن جمع میکنی،پیش خودت میگویی چه زود گذشت این تابستان -به اندازه ی یک پلک برهم زدن-و یک بررسی کوتاه میکنی که چه کردم و چه نکردم،مفید بود یا نبود، رشدداشت یا نداشت وخلاصه...
از کلاس دوم تا پنجم، اولین موضوع انشای سال تحصیلی جدید این بود که "تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟؟؟!!!" و من هیچ وقت این موضوع را دوست نداشتم،شاید آن موقع به خاطر این بود که نمیتوانستم از یک تابستان 3ماهه دوصفحه بنویسم و یک نمره مثلا بیست بگیرم!!!
ولی الان که فکر میکنم، میگویم به این دلیل بوده است که شاید 90روز را بدون استفاده،به بیکاری و الافی میگذراندم و این موضوع انشا، ناخوداگاه در درونم یک اضطرابی بوجود می اورد که عمر مثل رود میگذردو تو برای رسیدن به حق چه کردی؟؟؟
اما
تابستان سال 1393 برایم به یادماندنی خواهد بود،شاید خداوند دعایم مستجاب کرده بود"خدایا مرا با آدم های بزرگ همنشین کن"
با تعدادی ازبچه های سال سوم انسانی مدرسه فاطمه الزهرا،که خود را برای کنکور آماده میکردند،آشنا شدم که البته توفیق اجباری بود.با زبان الکن خود و تاآنجا که میتوانستیم با هم ریاضی کار میکردیم...
بچه های بسیار صمیمی ودوست داشتنی، ساده، بی ادعا، باصفا، ...
برخلاف بقیه کلاس های کنکورکه جو سنگین رقابت و گاهی اوقات(...) زیاد است و باید داد بزنی آی بچه ها رقابت در عین رفاقت خوب است،ولی اینجا نه بچه ها خیلی باهم رفیق اند انگار خوب فهمیده اند در این دنیای بی صرفه چیزی که ارزش دارد،رفاقت است .
زهرا، فاطمه،فریبا، عاطفه ، فرزانه و... رفیق بودنتان را حفظ کنید، همین طور رفیق بمانید ونگذارید این رابطه ی دوست داشتنی تان از بین برود...
بچه ها من هرروز به این اخلاق خوبتان غبطه میخوردم و از خداوند برای استجابت دعایم شکر میکردم ومیگفتم کاش میشد همه همینطور می بودیم.
مرا حلال کنیدو برایم دعا کنید...
پ.ن:
خدایا!
دنیا پراز کودکان کهنسال گشته، مارا با مردان ومعلمان بزرگ آشنا کن...
- ۹۳/۰۶/۲۲
شما دعوتید به شیعه بلاگ
منتظر حضور سبزتان هستیم
در صورت تمایل برای تبادل لینک خبر بدید
یاعلی