تپش سایه ی دوست

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست...

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست...

تپش سایه ی دوست

- خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
-دچار یعنی
- عاشق
-و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی کران باشد.

-نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصله ای است
دچار باید بود
وگرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد
وعشق
سفربه روشنی اهتزاز خلوت هاست
و صدای فاصله هاست...

وحمد وسپاس از آن پروردگار عشق است
سلام برمعشوق...سلام بر عاشق ...و سلام بر عشق
بسم رب الحسین

پیام های کوتاه

کاش به یقین برسم، که من مسافرم و این دنیا به مانند یک کاروان یا یک کشتی...

کاش به باور برسم، که من یک سالک یا مهاجرم(انی مهاجر الی ربی) و دنیا یک وسیله یا مسیر یا گذرگاه...

باید بفهمم محوریت، سکونت نیست بلکه "رسیدن" و "شدن" است. باید بدانم برای هرکه اهلش باشد، سفری است عاشقانه، به سمت وصال به یک حقیقت نامتناهی (و ان الی ربک المنتهی).

یاعلی مدد