تپش سایه ی دوست

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست...

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست...

تپش سایه ی دوست

- خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
-دچار یعنی
- عاشق
-و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی کران باشد.

-نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصله ای است
دچار باید بود
وگرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد
وعشق
سفربه روشنی اهتزاز خلوت هاست
و صدای فاصله هاست...

وحمد وسپاس از آن پروردگار عشق است
سلام برمعشوق...سلام بر عاشق ...و سلام بر عشق
بسم رب الحسین

پیام های کوتاه

روزهای دلتنگی...

و سلام که نام خداست...

و حالا دنیا کمی عوض شده است، بی رنگ تر...
خواسته ها کمی رنگ گرفته اند و قلب ها آرام تر اما پرهیجان تر...

ای خدای دلتنگی ها!
دلم برای خانه ات تنگ شده است، برای محراب مسجد مصلی دانشگاه تنگ شده است، برای نمازها، زیارت ها، تفکرات و و و ...در خانه ات تنگ شده است.

آن موقع که نوشته هایی را به نیابت از امام زمانمان روی دیوار خانه ات نصب میکردیم تا میهمانانت دریابند که صاحب خانه، خانه را برایشان آماده کرده است و می گفتیم خدایا خانه ی ما را در بهشت جاویدان خودت کنار حضرت فاطمه(س) آماده کن...

آن موقع که نوشته ها و کاغذها  را روی آینه ها نصب می کردیم تا میهمانانت من خود را فراموش کنند و می گفتیم خدایا روی آینه ی چشمان ما تو پرده ای بینداز تا نگاهمان به نامحرم نیفتد و آینه ی دلمان کدر نشود...

آن موقع که افطاری ها و سحری ها را توزیع می کردیم و می گفتیم خدایا غذای جسم و روح ما را خودت توزیع کن...

آن موقع که خانه ات را تمیز می کردیم و می گفتیم خدایا خودت  گناهان دل ما را تمیز کن،قلب ودل ما را برای خودت تمیز کن...

آن جلسه ای که با حاج آقا کریمی داشتیم و ایشان با نفس حق خود، خلوص واقعی را به قلب ما انداخت و به لطف خداوند کارها بعد از آن معجزه وار انجام شد...

آن جمله ای که برای اعمال ام داوود نصب میکردیم تا همه برای برگشتن مهدی فاطمه دعاکنند...(ام داوود !  پسرت برمی گردد... این گریه های آخر را ، نذر برگشتن پسر فاطمه کن...)

شب آخری که رفتیم پشت بام مسجد و ...

خدایا همه ی بچه ها خالصانه کار کردند و من حقیر نیز در میان بندگان خالصت ناچیز بودم، به کرم و فضلت قبول بفرما...

خدایا!
ای آرام بخش هر که قرار ندارد!
دلم تنگ شده است...خیلی ...خیلی ...خیلی...

پ.ن:
 ای خدا!
 در این زمانه که فاصله ها روز افزون است، فاصله مان را با خودت روز به روز کمتر کن...

  • بچه کوثری

نظرات  (۸)

یا حق...

خیلی زیبا بود.

دلمان را هوایی آن روزهای نورانی کردی ....

پاسخ:
روزهای نورانی...
کاش دلمان همیشه هوایی ان روزها بماند...

خدا کند که

خدایا

مرا نگه داری

!!!

کوله پشتی تان پر از معنویات اعتکاف...
 التماس دعا راصیه عزیزم
پاسخ:

        ان شاا...

و همچنین شما سید جان.

...


خیلی قلم زیبا و روانی دارید 


روزهای دلتنگیتون مستدام 

برای این جور دلتنگی ها باید خدا رو شاکر بود.

پاسخ:
لطف دارید...
انشاالله
خدارو هزارمرتبه شکر...
سلام...

 مهمانید و پذیرای شماییم با...

http://zareh.blog.ir/post/425

http://zareh.blog.ir/post/411
پاسخ:
سلام
انشا الله خدمت می رسیم...
سلام

 معرفی کتاب شعر* ناخوانده*

http://baketab.blog.ir/

خداوندا
قلبی نیرومند عطا فرما که هیچ نوع فکر ناشایستی نتواند آنرا ناتوان سازد٬
دلی شکست ناپذیر عطا کن که هیچ مصیبتی نتواند آنرا خسته نماید.
باطنی پاک و راست ببخش که هیچ نوع خیال فاسد و ناشایستی نتواند آنرا از راه بدر برد.
و نیز ای خداوند مرا فهم بده تا ترا بشناسم٬
وقت عطا کن تا ترا جستجو کنم
و
حکمت تا ترا بیابم و وفاداری تا در نزد تو بمانم. 
                                                                   آمین
پاسخ:
الهی آمین...
 خیلی باصفا بود......... تولدی دوباره بود برای من




                                                                     خدایی بی سیمو داشتی ....؟؟
پاسخ:
اره با صفای با صفا...
بله، شما را که دیگه نمیشد شناخت، آنتن بیسیم و و و...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی